زنان افسرده، بیشتر از مردان افسرده

نوجوانی در راهرو پشت در بسته اتاقی ایستاده و با اضطراب به کفپوش های سالن خیره شده است. مادرش چند صندلی آن طرف تر نشسته است.

 چادرش را آنقدر جلو کشیده که صورتش را نمی بینم. با انگشتانش بازی می کند، کف دستانش عرق کرده است. اضطرابش به من هم منتقل می شود. یاد کودکی هایم می افتم و اضطراب پشت در دفتر ناظم مدرسه ایستادن. آقای دکتر که می آید هنوز در خاطراتم غرق هستم، قرار مصاحبه داشتیم. دکتر «علی اصغر اصغرنژادفرید» استاد دانشگاه و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران است. به اینجا آمده ام تا به مناسبت روز سلامت زنان درباره عوامل افسردگی زنان در ایران گفت وگو کنیم. آمارها نشان می دهد ابتلا به افسردگی در زنان در سطح جهان رو به افزایش است و زنان کشورمان نیز در این روند سهیم هستند.
دکتر اصغرنژادفرید به عنوان یک روان درمانگر همه آمارها را واقعی نمی داند و معتقد است ارائه آمارهای مستند نیازمند مطالعات بالینی و بررسی های دقیق تری است. او می گوید؛ «استفاده از سوال های چهارجوابی آماده، برای تعیین میزان افسردگی در زنان کافی نیست.»
● افسردگی چیست و چگونه ایجاد می شود؟
▪ حالت های عاطفی – هیجانی که افراد تجربه می کنند خوشایند یا ناخوشایند هستند؛ خوشایند مثل شادی و ناخوشایند مثل ترس یا خشم. لزوماً هر حالت ناخوشایندی به افسردگی منتهی نمی شود. برای تشخیص افسردگی فرد باید حداقل چهار ویژگی داشته باشد. مثلاً نداشتن انرژی و شوق زندگی، لذت نبردن، بی حال بودن و… به شرط آنکه این علائم در او استمرار و شدت داشته و باعث اخلال در امور روزمره اش شود. مثلاً یک مادر نتواند وظیفه فرزندپروری خود را به خوبی انجام دهد.
● افسردگی در زنان ایرانی رو به افزایش به نظر می رسد، به نظر شما چه عواملی سبب افزایش میزان افسردگی در ایران شده است؟
▪ وقتی کسی راجع به شیوع افسردگی صحبت می کند باید مطالعه همه گیرشناسی (اپیدمیولوژی) با روش های مربوط به آن را انجام دهد. لازمه این مطالعه این است که ارزیابی صحیح بالینی از یک نمونه انجام شود. نباید از طریق تست های آماده آمارگیری شود. این آمارها به لحاظ روانشناسی دقیق و مستند و عاری از خطا نیستند. اما اگر فرض کنیم عاری از اشکالند، در همه جای جهان زنان بیشتر از مردان به افسردگی مبتلا می شوند. اما نباید فراموش کنیم مردان نیز بیشتر دچار الکلیسم و اعتیاد می شوند. در حقیقت آنها از این طریق خوددرمانی می کنند.
● به طور کلی در جهان تعداد زنان افسرده بیشتر است؟
▪ زنان به لحاظ ساختار هورمونی متفاوت خود و اتفاقاتی که به طور طبیعی در زندگی پشت سر می گذارند بیشتر به افسردگی مبتلا می شوند. حاملگی، زایمان، قاعدگی و یائسگی می تواند در افسرده شده زنان تاثیر داشته باشد. مثلاً ۳۵ تا ۶۰ درصد زنان دچار افسردگی پس از زایمان می شوند و تعدادی از آنها چون آسیب پذیرتر هستند این افسردگی در آنها باقی می ماند. البته بسیاری از اختلالات خلقی به مرور زمان به خودی خود درمان می شوند اما درصدی از این موارد هم باقی می ماند. عامل دیگر ساختار ژنتیکی است که مجموعه این عوامل سبب می شود زنان حساس تر شوند.
عوامل اجتماعی هم وجود دارد، ضمن اینکه زنان مشکلات خاص خود را نیز دارند. معمولاً این زنان هستند که قربانی تجاوز به عنف می شوند. آمارها در امریکا نشان می دهد از هر چهار زن، یکی قربانی تجاوز به عنف می شود. پس زنان آسیب پذیرترند و باید از خود مراقبت بیشتری به عمل آورند.
● پس در یک نگاه کلی می توان عوامل افسردگی زنان را به عامل های درونی و بیرونی تقسیم کرد؟
▪ بله، بعضی از افسردگی ها ناشی از عوامل درونی و گاهی عوامل بیرونی و گاهی نیز تعامل بین آنها است.
● آمارهای رسمی منتشرشده حاکی از شیوع بیشتر افسردگی در بین زنان خانه دار است. در این باره چه می گویید؟
▪ اینکه زنی خانه دار باشد، فی نفسه به افسردگی او کمک نمی کند و اگر زنی شاغل هم باشد به افسرده نشدن او کمک نمی کند. اشتغال زنان بار اضافه یی بر عهده آنها است. زنانی که شاغلند باید در خانه ۷۰ درصد وظایف زن خانه دار را انجام دهند.
● فکر نمی کنید چنین نگرشی که اغلب مردان مثل شما، انجام امور منزل را وظیفه زنان می دانند، باعث آسیب رساندن به آنان می شود؟
▪ خیر، زیرا هیچ زنی را به زور داغ و درفش و شلاق مجبور نمی کنند خانه را مرتب کند. این به دلیل طبع لطیف زن است. برخی از کارها زنانه تر هستند. مثلاً شما به راحتی خانه یی را که چند دختر در آن زندگی می کنند با خانه یی که چند پسر در آن ساکن هستند تشخیص می دهید، بدون اینکه از قبل به شما گفته شود کدام خانه دختران است.
● به نظر شما این موضوع به روش تربیتی والدین و حاکمیت نگاه مردسالارانه بر جامعه ما برنمی گردد؟
▪ اینکه نقش های جنسیتی چطور شکل می گیرد و هویت جنسیتی چیست بحث مفصلی دارد. لحظه لقاح و تقسیمات کروموزومی و وضعیت هورمونی تا موقعی که نوزاد به دنیا می آید و بزرگ می شود، در شکل گیری نقش جنسیتی سهیم است. چرا شما به این مساله یک طرفه نگاه می کنید، چرا وقتی که اجتماع و فرهنگ و شرع می گوید جنگیدن کاری مردانه است و مردان باید بلاگردان زنان شوند انتقادی به نقش های جنسیتی نمی کنید. ما در دوران دفاع مقدس چند شهید مرد و چند شهید زن دادیم؟ همان نقش جنسیتی که می خواهد مردی بجنگد، می خواهد زن ها هم رفت و روب کنند.
برای هر کاری تعابیر، قالب ها و چارچوب هایی هست که باید رعایت شود.
● زنان ما کمتر به ریاست می رسند و گاهی از دستمز دهای کمتری نسبت به مردان برخوردارند، به نظر شما این عوامل آسیبی به سلامت روحی زنان وارد نمی کند؟
▪ اگر شما در یک اداره کار کرده باشید و همکار مرد و زن داشته باشید، دیده اید که روی زنان نمی شود حساب کرد. ممکن است این زن امروز حامله شود و چند ماه بعد زایمان کند و بعد هم تصمیم بگیرد از نوزادش مراقبت کند و دیگر کار نکند، ما هم نمی توانیم او را به زور به محل کارش برگردانیم.
● آیا این نگاه جامعه به زن که تنها او را مسوول پرورش کودکش می داند علت این امر نیست؟ در برخی کشورهای اروپایی به پدر نوزاد نیز مرخصی اجباری داده می شود تا در مراقبت از نوزاد سهیم باشد.
▪ نه اینطور نیست. همان کشوری را که شما مثال می زنید، افرادی زندگی می کنند که ۵۰ درصدشان ازدواج رسمی و ثبت شده ندارند، یعنی تعهد قانونی نسبت به یکدیگر ندارند. در ضمن بالاترین آمار طلاق ها هم مختص آنها است. در این کشورها زنی که طلاق می گیرد شاید شوهر زورگو و قلدری بالای سرش نباشد اما دولت نقش شوهر زورگو و قلدر را برای آنها بازی می کند. بیشترین مشکلاتی که زنان دارند در همان کشورها است. این آمارها در کتاب «جنگ علیه خانواده» که دفتر مطالعات زنان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران منتشر کرده، ثبت شده است.
● آیا اعمال محدودیت های سلیقه یی بر پوشش زنان برای بهداشت روانی آنها مضر نیست؟
▪ باید بپذیریم که زنان به علت شرایط خاص عاطفی و روانی که دارند ممکن است قربانی سوءاستفاده شوند. برای اصلاح می توانیم سه کار انجام دهیم یا باید شرایط اجتماعی را تغییر داد یا ظرفیت آدم ها را بالا برد یا هر دو کار را با هم انجام داد. باید کار پژوهشی معقول انجام شود، باید بررسی شود این محدودیت ها چه معایب و چه محاسنی دارند و بعد با حضور کارشناسان تصمیم گیری شود.
● برگردیم به بحث خودمان. زنی که زایمان می کند ممکن است در معرض خطر افسردگی باشد. اگر مشکلات اجتماعی مثل بیکاری یا استرس های ناشی از آن اضافه شود ممکن است این افسردگی بیشتر شود؟
▪ من عمیقاً معتقدم زنی که حامله می شود و زایمان می کند بیشتر از هر زمان دیگری به توجه و محبت شوهرش احتیاج دارد. به اینکه بتواند به شوهرش به عنوان یک تکیه گاه نگاه کند و اگر این اتفاق نمی افتد شوهرش به این امر آگاه نیست و موقعیت را درک نمی کند.
● اگر این زن از حمایت های همسر، اجتماع و دولت برخوردار باشد وضع به چه صورت خواهد بود؟
▪ در جامعه کنونی ما خیلی از افراد هستند که حمایت نمی شوند مثلاً افراد معلول، افرادی که مشکل روانی دارند، خانواده افرادی که مرتکب جرم شده و در زندان نگهداری می شوند. هیچ دولتی وجود ندارد که بتواند به همه افراد نیازمند جامعه خدمات ارائه دهد. کشور ما یک کشور در حال توسعه است. اینکه ما انتظار داشته باشیم حمایت های دولتی همه جانبه از همه افراد به عمل بیاید قطعاً رویایی است. واقعاً از عهده دولت ها خارج است و چون دولت نمی تواند، پس مطرح کردن چنین بحثی تنش بین افراد را زیاد می کند. این انتظار معقولی نیست.
● نظر شما این است که زنان هیچ تلاشی برای رفع مشکلات خود نکنند، اصطلاحاً بسوزند و بسازند و حتی مشکلات شان را با دولت در میان نگذارند؟
▪ آنچه من در زندگی حرفه یی خود با آن مواجه هستم این است که زنانی مراجعه می کنند و می گویند یا باید با شرایط موجود خانوادگی خود بسوزم و بسازم یا باید طلاق بگیرم. اما ما به او راه حل سومی را پیشنهاد می کنیم و آن این است که وضعیت را اصلاح کن. ما به او می آموزیم چطور قدرت مقابله و ظرفیتش را بالا ببرد و توان مدیریتش را ارتقا دهد.
همیشه دو نفری که زندگی مشترک شان را آغاز می کنند یکی از آنها توانایی بیشتری در مدیریت رابطه دارد و لزوماً همیشه این مرد نیست.
● اگر راه حلی که شما پیشنهاد می دهید به سادگی با پرداخت هزینه کم و اختصاص زمان به جلسات مشاوره پیامدهای مثبتی دارد چرا همه زنان این کار را نمی کنند؟ کم نیستند زنانی که از دست شوهرا ن شان کتک می خورند.
▪ شما فکر می کنید که زنان فقط کتک می خورند. ما بسیاری از موارد را می بینیم که زنان کتک می زنند. نمی خواهم بگویم زنان پرخاشگر هستند اما این مساله نیز در جامعه وجود دارد. در یک رابطه یا طرفین معقول و منطقی مثل دو دوست در فضایی به دور از تنش با هم حرف می زنند یا اگر این کار را بلد نباشند سه راه پیش رو دارند یا می جنگند یا فرار می کنند یا تسلیم می شوند. کسانی که کتک می خورند یاد نگرفته اند چطور رفاقت کنند و ارتباط دوستانه برقرار کنند و به تفاهم برسند.
●آیا خدمات روان درمانی که به ازای افراد نیازمند در کشور وجود دارد با استانداردهای جهانی هماهنگ است؟
▪ سرویس های بهداشت روانی ما پاسخگوی حجم نیازهای بهداشت روانی ما نیستند. این خدمات به تعداد کمی از افرادی که نیازمند آن هستند، ارائه می شود. گاهی نیز به دلیل بالا بودن هزینه ها امکان دسترسی افراد به آنها به حداقل می رسد.
● فکر نمی کنید نگاه شما به مشکلات زنان تا حدودی منطبق بر نگرش های مردسالارانه است؟
▪ این طور نیست. من از مدعیان حقوق زنان هستم. اما نوع نگاه شما یک جور دفاع از زنان است و من طور دیگری فکر می کنم. من می گویم اگر قرار است به زنی کمک کنم تا حق و حقوقش را بگیرد باید مردانه تا آخرش ایستاد و به او کمک کرد. نباید او را در یک بازی وارد کرد و بعد ناگهان تنهایش گذاشت و رهایش کرد. ما باید تا ته قصه را ببینیم. تحولاتی که در جوامع صنعتی اتفاق افتاده بلایی بر سر زنان آن جوامع آورده است که جبران ناپذیر است. (با همین شعارها و ادعاها) وقتی پدیده های مربوط به حقوق زنان را بررسی می کنیم باید یک دید جامع و کلی داشته باشیم در غیر این صورت بازنده اصلی زنان هستند.
● بی حالی، نداشتن شوق زندگی و اختلال در امور روزانه که از علائم افسردگی برشمردید، چه تاثیری بر تربیت فرزندان و در ادامه آن بر جامعه می گذارد؟
▪ اولین مدرسه عشق کودک، آغوش مادر است. او دوست داشتن و دوست داشته شدن را آنجا تجربه می کند. مادری که سلامت روانی دارد و دچار اختلال نیست عاشقانه به فرزند خود محبت می کند و آن فرزند احساس ارزشمندی می کند، این رابطه توام با ایمنی است. اما وقتی مادر افسرده است رابطه آنها ناایمن است. بزرگسالانی که در کودکی احساس ایمنی داشته اند سازگاری خانوادگی شان بیش از ۸۰ درصد است ولی کسانی که این احساس را نداشته اند این میزان تا ۳۰ درصد تقلیل می یابد. در کودکی هم این کودکان ناایمن تمرکز لازم را برای انجام کارها ندارند، مضطربند و تعالی ذهنی و معارف اجتماعی ندارند. این فرزندان سیستم ایمنی بدن شان ضعیف تر است و زود بیمار می شوند. رشد قد و وزن آنها نیز متاثر می شود. همچنین مشکلات گوارشی و تنفسی بیشتری برایشان به وجود می آید.

روزنامه اعتماد